. . . خر ما دُم داشت ؟! . . .

800px-donkey-06

مردي خري ديد به گل نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده، مساعدت را دست در دم خر زده قوت كرد دم از جاي كنده آمد، فغان از صاحب خر برخاست كه تاوان بده مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد بن بست يافت خود را به خانه يي درافكند زني آنجا كنار حوض چيزي مي شست و بار حمل داشت از آن هياهو و آواز بترسيد بار بگذاشت خداي خانه با صاحب خر هم آواز شد
مرد گريزان بر بام خانه دويد راهي نيافت از بام به كوچه يي فرو جست كه در آن طبيبي خانه داشت مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايه ديوار خوابانده بود مرد بر آن بيمار فرود آمد چنان كه بيمار در جاي بمرد پدر مرده نيز به خداي خانه و صاحب خر پيوست. مرد همچنان گريزان در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افكند پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست.
مرد گريزان به ستوه از اين همه خود را به خانه قاضي افكند كه دخيلم مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود چون رازش فاش ديد چاره رسوايي را در جانبداري از او يافت و چون از حال و حكايت او آگاه شد مدعيان را به درون خواند.نخست از يهودي پرسيد. گفت: اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است طلب قصاص ميكنم.قاضي گفت: ديت مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند! يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد به پنجاه دينار محكومش كرد.
جوان پدر مرده را پيش خواند. گفت: اين مرد از بام بلند بر بيمار من افتاد هلاكش كرده است به طلب قصاص آمده ام. قاضي گفت: پدرت بيمار بوده است و ارزش حيات بيمار نيمه است حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر آن فرود آيي چنان كه يك نيمه جانش بستاني! و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود به تاديه سي دينار جريمه شكايت بي مورد محكوم كرد.
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود گفت قصاص شرعا هنگامي جايز است كه راه جبران مافات بسته باشد حالي مي توان آن زن را به حلال در فراش اين مرد كرد تا كودك از دست رفته را جبران كند طلاق را آماده باش مرد فغان برآورد و با قاضي جدال مي كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد قاضي آواز داد كه بايست اكنون نوبت تست. صاحب خر همچنان كه مي دويد فرياد كرد مرا شكايتي نيست مجكم كاري را به آوردن مرداني مي روم كه شهادت دهند خر مرا از كره گي دم نبوده است!
كتاب كوچه احمد شاملو

(نزدیک به یک دهه از رفتن شاملو گذشت…)

پی نوشت :

تو گوگل داشتم دنبال تصویری برای این متن می گشتم. عبارت “دم خر” را در تصاویر گوگل جستم. یکی از لینک هایی که ارائه داد نامه ی زیر بود:

shayan

و چه صداقتی ! اولش فکر کردم پیام این رو نوشته!

پی نوشت 2: اگر روزی کسی بهم می گفت “نونت می افته تو فاضلاب”، چند تا درشت حواله اش می کردم! به قول محمدرضا طلاوری “قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید”! حالا باید شب و روز به پروژه فاضلاب فکر کنم…