. . . تلخ تر از زهرمار . . .

می دونی تلخ ترین تو دنیا چیه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حقیقت!
.
.
.
و همین تلخ ترین موجب میشه بعضی ها تاب و تحمل نوشیدن جرعه ای “قهوه تلخ” را نداشته باشند. انگار آینه ای به دست شان داده باشی که وقتی خود خود خودشان را در آن می بینند، از زور آن همه تلخی بالا می آورند. مثل همیشه اولین تلاش ها می رود سراغ پاک کردن صورت مسئله ی همیشگی..

وقتی در این مجموعه نقاط ضعف فرهنگی مان را می بینیم، حال مان بد می شود. گرچه به ظاهر با اعضای خانواده می بینیم و می خندیم اما این خنده ها، خنده های تلخی است که به ریش خودمان و ریشه و نیاکان مان خندیده ایم. خنده هایی از جنس زهرمار هستند. خنده هایی که شاید در وهله ی اول به خودمان نگیریم اما سرانجام می بینیم که ما هم در این بی فرهنگی بی نقش و بی تاثیر نیستیم. و وقتی به این فکر می کنیم که باید از خودمان شروع به اصلاح کنیم، زورمان می آید. پس رو ترش می کنیم. دل مان می خواهد این گونه نباشیم اما آنقدر منفعل و تنبل هستیم که می رویم و آن چنان متنی(بعضی ها) می نویسیم…

دست داستان نویس قهوه تلخ درد نکند. تلنگرهایش بهترین روش برای به خود آوردن (به قول شادروان علی حاتمی در سریال هزاردستان) این جماعت چرتی است.

.

.

البته مشکل اولیه من با طرح سناریوی اقتصادی مدیران پروژه ی قهوه تلخ کماکان پابرجاست. نباید مردم را ناچارمی کردند این همه (30*25000=750000ریال) بابت تماشای این سریال هزینه کنند. واقعا نقش و رسالت رسانه ملی چیست و کجاست؟ آیا رسانه ملی هم مانند یارانه ها دچار “هدفمندی” شده است؟