روزي رييس يک شرکت بزرگ به دليل يک مشکل اساسي در رابطه با يکي از کامپيوترهاي اصلي مجبور شد با منزل يکي از کارمندانش تماس بگيرد. بنابراين، شماره منزل او را گرفت.
کودکي به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
رييس پرسيد: «بابا خونس؟»
صداي کوچک نجواکنان گفت: «بله»
ـ مي تونم با او صحبت کنم؟
کودکي خيلي آهسته گفت: «نه»
رييس که خيلي متعجب شده بود و مي خواست هر چه سريع تر با يک بزرگسال صحبت کند، گفت: «مامانت اونجاس؟»
ـ بله
ـ مي تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صداي کوچک گفت: «نه»
رييس به اميد اين که شخص ديگري در آنجا باشد که او بتواند حداقل يک پيغام بگذارد پرسيد: « آيا کس ديگري آنجا هست؟»
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: «بله، يک پليس»
رييس که گيج و حيران مانده بود که يک پليس در منزل کارمندش چه مي کند، پرسيد: «آيا مي تونم با پليس صحبت کنم؟»
کودک خيلي آهسته پاسخ داد: «نه، او مشغول است؟»
ـ مشغول چه کاري است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: «مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.»
رييس که نگران شده بود و حتي نگراني اش با شنيدن صداي هلي کوپتري از آن طرف گوشي به دلشوره تبديل شده بود پرسيد: «اين چه صدايي است؟»
صداي ظريف و آهسته کودک پاسخ گفت: «يک هلي کوپتر»
رييس بسيار آشفته و نگران پرسيد: «آنجا چه خبر است؟»
کودک با همان صداي بسيار آهسته که حالا ترس آميخته به احترامي در آن موج مي زد پاسخ داد: «گروه جست و جو همين الان از هلي کوپتر پياده شدند.»
رييس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتي کمي لرزان پرسيد: «آنها دنبال چي مي گردند؟»
کودک که همچنان با صدايي بسيار آهسته و نجواکنان صحبت مي کرد با خنده ريزي پاسخ داد: «من»
=============
متنی را که در بالا خواندید با یک ایمیل فورواردی که معمولا برای شوخی و خنده توسط دوستان ارسال می شوند دریافت کردم. منو به فکر فرو برد. همزاد پنداری کردم. یادم آمد فرزندان من هرگز این چنین نبوده و نیستند. فکر می کنم بچه هایی از این کارها با والدین شان می کنند که یقینا خود و والدین شان نیاز به روان کاوی دقیق دارند. اگر فرزندان از تربیتی درست برخوردار بوده و در محیطی دور از هرگونه آزار و عقده پرورش پیدا کرده باشند ، هرگز از این گونه والد-آزاری ها به قصد لذت یا هر قصد دیگری از آنها سر نخواهد زد. فرزندانی که از والدین شان آزار دیده باشند رو به این گونه واکنش ها می آورند تا بتوانند با تلافی آن آزارها ، به آرامش دست یابند. عقده بد چیزی است. چیزی که بعد از خواندن این متن، برایم بسیار دردناک بود این است که یادم می آید چقدر از این آزارها برای والدین ام داشته ام! پیش روان کاو رفتن بد نیست! هی به خودم می گم:”من عرف نفسه . . .” !