دنیای ما لبریز از قرارداد و نسبیت و مقایسه است. شاید مبنای زندگی ما انسان ها به جایی رسیده که اگر این قراردادها و نسبیت ها و مقایسه ها را از آن جدا کنیم به یکباره شاهد فروپاشی همه آنچه به عنوان واژه ی “تمدن بشری” می شناسیم باشیم. این قراردادها و ملزومات و شرایط زندگی انسان امروز با انسان هزارسال پیش تفاوت های بسیاری از نظر فیزیکی پیدا کرده تا جایی که انسان امروز خود را بسیار موفق تر، راحت تر و در جایگاهی بس رفیع تر از نیاکان خود می پندارد. موضوعی که می خواهم بدان اشاره کنم “آستانه” یا ظرفیت و تحمل پذیری انسان امروز است. دقیقا به همان اندازه که به رفاه فیزیکی انسان اضافه شده، از آستانه تحمل او کاسته شده و در این میان از منظر دیگر یعنی در عرض که نگاه و مقایسه کنیم، آستانه هیچ دو انسانی دقیقا مثل و مانند هم نیست. بنابراین اصلا و ابدا نمی توان مدعی بود که انسان امروز از انسان هزارسال پیش زندگی آرام تر و خوشبخت تری دارد. اگر نیاکان ما می توانستند امروز برای درنگی و مشاهده ای به این دنیا بیایند، در چشم هم زدنی از این همه استرس و عذاب زندگی ماشینی و له شدن انسان در میان چرخ دنده های بی رحم اراده ی ماشین ها، قالب تهی می کردند. از آستانه نوشتم. مقوله ی عجیبی است. چیزی که اعصاب و آستانه تحمل مرا به شدت تحریک می کند، برای دوست من هیچگونه اهمیت و تاثیرگذاری ندارد و یا بالعکس چیزی که شما را به شدت می آزارد یا خوشحال می سازد، ممکن است بر آستانه تحمل من هیچ تاثیری نگذارد. این موضوع موجب تفاوت های بنیادی میان ما انسان های هم عصر می شود تا جایی که حتی تحمل مان نسبت به یکدیگر نیز از بین می رود و نمی توانیم هیجانات یا بی تفاوتی های همدیگر را تحمل کنیم یا بپذیریم. همه دوست داریم آنچه ناراحت مان می کند، همه را ناراحت کند و آنچه شادمان می سازد همه را شاد سازد. و این غیرممکن است. و این موجب می شود در معاشرت مان صرفا به دنبال معاشرت با کسانی باشیم که هرچه بیشتر آستانه ای شبیه به خودمان داشته باشند. تا با هر خنده مان بخندند و با هر گریه مان بگریند. کار تا جایی پیش می رود که اگر کسی مثل خودمان نبود، از چشم مان می افتد و دیگر کمترین ارزشی برایش قایل نخواهیم بود. عکس العمل ما در بهترین حالت این خواهد بود که تحمل اش می کنیم. اما همه می دانیم که در وجود همه ما انسان ها آنقدر نکات زیبا هست که بتوان با تکیه بر آنها چشم بر روی همه کاستی ها و کژی ها بست تا بتوان از حضور همه انسان ها نهایت لذت را برد.